مرجع مقالات، آموزش و خبرهای خلاقانه و نوآورانه،آموزش ترفندهای کاربردی
نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 430

نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 430

چرند-حرف پوچ و بی معنی

خبر داغ-خبر بسیار مهم

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

توپ در کردن-توپ انداختن

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

خرج تراشی-هزینه درست کردن

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

 
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

 
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

 

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

چشم انداختن-نگاه کردن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

خایه دار-با جرات-شجاع

 

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

جَر-پیچ و خم راه

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

زبر و زرنگ-چابک و فرز

ریزه میزه-ریزه پیزه

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

از سر نو-دوباره

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

 

جزوه-کتابچه-دفترچه

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

آلکلی-معتاد به الکل

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

زُل زدن-خیره نگاه کردن

بازو دادن-یاری دادن

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

دو دستی-با هر دو دست

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

افتاده(فروتن، متواضع)

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

بی اشتها-بی میل به غذا

 

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

چک و چیل-لب و لوچه

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

آمده(شوخی و لطیفه)

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

چو انداختن-شایعه پراکندن

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

دلسردی-ناامیدی-یاس

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

 

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

دلسرد-ناامید-مایوس

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

چنبره زدن-حلقه زدن

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

زیر گرفتن-زیر کردن

خر و پف-نگا. خرناس
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

پاتال-سالخورده-پیر

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

تراشیده شدن-لاغر شدن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

حی و حاضر-آماده

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

ادرار بزرگ(مدفوع)

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

ذِله شدن-ذله آمدن

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

دلمه شدن-بسته شدن

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

 

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

 

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

آخرین تحویل-قیامت

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

دو کرپا-چمباتمه

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

خرابکار-اخلالگر-تروریست

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

اجباری-خدمت سربازی

زیر جامه-زیر شلواری

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

 

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

عینک ذره بینی بسیار قوی

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

جیره بندی-سهم بندی

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

خودفروش-فاحشه-خائن

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

بند-ریسمان-طناب-رشته

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

به جا آوردن-شناختن

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

بازرسی-بررسی و کنترل

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

آمدن-آغاز به کاری کردن

دست فروشی-شغل دست فروش
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

داوطلب-خواستار-نامزد

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

آب نخوردن(درنگ نکردن)

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

آتشی(تندخو، زودخشم)

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

 
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

زیر دست-تابع-فرمان بردار

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

 

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

چینی بند-چینی بند زن

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

جا در جا-فورن-جا به جا

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

 
حمامی-گرمابه دار

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

جیره بندی-سهم بندی

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

بنده زاده-پسر من

آی زرشک-آی زکی

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

 

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

چرند گو-یاوه گو

داغان-از هم پاشیده-پریشان

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

 

جان جان-معشوق-محبوب

دخالت کردن-در آمدن در کاری
پشت سر هم-پیاپی متوالی
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

زیر آبی-زیرآبکی

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

توان انجام کاری را داشتن

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

 

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

 
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
 

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

خوره-جذام-آکله

بی سکه-بی اعتبار

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

حهاز-کشتی بزرگ

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

نوشته دیگر :
شرکت طراحی سایت در کرج

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

جَر-پیچ و خم راه

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

پول مول-پول

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

رو شور-سفیداب

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
دله دزدی-عمل دله دزد

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

خرسک-نوعی فرش

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

روان کردن-از بر کردن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

چروک-چین و شکن

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

تنبان درآر-بی حیا-دریده
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

چل مرد-مرد کوتاه قد

خر و پف-نگا. خرناس
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
حیوونکی-نگا حیوانکی

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

 

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

داو-نوبت بازی

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
خوشگلک-با خوشگلی اندک

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

چار دیواری-خانه

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

ته آواز-صدای نسبتن خوب

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

پا به فرار گذاشتن-گریختن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

خلاص-تمام شد-مُرد

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

دال به دال-پشت سر هم

خدا داده-دیم کاری

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

 

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

پابوس-زیارت

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

زمخت-درشت-ناهنجار

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد
آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

 

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

ذلیل‌شده

پا منبری-شاگرد روضه خوان

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
چشم کار کردن-دیدن
رشوه گیر-رشوه خوار

ختم شدن-پایان گرفتن

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

ز ِله-ستوه-عجز

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

دستی-به عمد-از روی تعمد
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

چو-شایعه

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

ارواح شکمت(ارواح بابات)

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

بامب-توسری

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

خر و پف-نگا. خرناس

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
زلف-موهای جلو سر و بناگوش

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

 

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

بد قماش-بد جنس-خبیث

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

دو جین-دوازده تا

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

باجی-خواهر-زن ناشناس

خروس خوان-هنگام سحر

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

چل ستون-شبستان مسجد

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

دندان تیز کردن-طمع کردن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

دل گُنده-سهل انگار

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

دست نماز-وضو

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

به خط کردن-به صف کشیدن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
تریاکی-معتاد به تریاک

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

 

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

پیش ِ پا-جلوی رو

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

 

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

جون جونی-نگا. جان جانی

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

جز و ولز-نگا. جز و وز

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

حلال وار-به صورت حلال

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

 

حساب سوخته-بدهی قدیمی

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

خوب-کافی-بسیار

تن خواه-پول نقد-زر و مال

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

جملگی-تمامن-سراسر

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

جراندن-جر دادن-پاره کردن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

 

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

 
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

بی چیز-تهی دست-فقیر

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق