مرجع مقالات، آموزش و خبرهای خلاقانه و نوآورانه،آموزش ترفندهای کاربردی
لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 322

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 322

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

خایه دار-با جرات-شجاع

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

داوطلب-خواستار-نامزد

آن سفر-آن بار-آن دفعه

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

چته ؟-تو را چه می شود ؟

خدابیامرزی-درخواست بخشش

بچگی کردن-بیخردانه

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

دور برد-دارای برد زیاد

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

بی چیز-تهی دست-فقیر
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

حمله-بیماری غش-صرع

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

درآمد-عایدی

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

بی همه کس-بی پدر و مادر
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
بی فک و فامیل-بی کس و کار

چَک-سیلی-کشید

 
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

چپه-کجی به یک سمت

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

 

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

بده اون دستت-آی زکی !

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

خودخوری-حالت خودخور

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
چراغانی کردن-جشن گرفتن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

بنا-قرار

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

تخت و تبار-خوب و رو به راه

ادرار بزرگ(مدفوع)

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

دراز کش-افتاده-خوابیده

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

چار سر-حرف مفت-متلک

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

 

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

آکَل(آقای کربلایی)

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه
آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

چُر-ادرار

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
بچه افتادن-سقط شدن جنین

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

دق دلی-دق دل

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

 

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

خوشایند-مطبوع-پسندیده

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

چنگ انداختن-چنگ زدن

 

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

چار میخ-اذیت و آزار سخت

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

زیر چاقی-مهارت

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
 

در هم لولیدن-توی هم رفتن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

آمده-شوخی و لطیفه

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

چاره ساز-خداوند

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

چرسی-آدم معتاد-افیونی

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

پشم و پیله-ریش

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

بردن از رو- از رو بردن

خرکار-پرکار

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

خاور زمین-قاره ی آسیا

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

بد قماش-بد جنس-خبیث

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
دارا-ثروتمند

بچگی کردن-بیخردانه

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

زنانه-ویژه ی زنان

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

خودرو-آن چه بی اسب رود

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

ریق زدن-ریغ زدن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

زبر و زرنگ-چابک و فرز
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

 
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
الانه-همین حالا-هم اکنون
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

بی جا-نامناسب-بی مورد

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

 

تو به تو-گوناگون-لا به لا

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

 

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

خوره-جذام-آکله

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

داش-لوطی-مشدی

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

الانه-همین حالا-هم اکنون

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

دق کردن-از غصه مردن

چار طاق-به طور کامل

آهو چشم-معشوق-شاهد

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

 

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)
از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)
آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

چوق-چوب-تومان

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

خم گرفتن-فنی از کشتی
 

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

 

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

خدا به رد-در پناه خدا

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

 

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

جا در جا-فورن-جا به جا

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

خاکروبه-زباله-آشغال

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

 
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

 
آب و خاک-میهن-دیار

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

 

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

زینه-پله

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

بُراق-خشمگین-عصبانی

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

نوشته دیگر :
نصب دوربین مدار بسته در کیش

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

چشم باباقوری-نابینا-کور

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

چراغ باران-چراغانی

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

درگذشت-مرگ

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

خش-صدای گرفته-خراش

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

 
 

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

 
جُربزه-قدرت-توانایی
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
راه راه-دارای خطوط موازی
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

دود-دخانیات-مواد مخدر

پر روده-پرچانه-روده دراز

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

دمدمی مزاج-دمدمی

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

حمله-بیماری غش-صرع

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
 

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

دو زاری-سکه ی دو ریالی
اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

جیش-ادرار در زبان کودکان

داداشی-برادر در زبان کودکان

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

پا بَد-بد قدم

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

پر و بال-امکان-فرصت

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

زار زار-گریه ی شدید

دنیا آمدن-زاده شدن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

زیر دست-تابع-فرمان بردار

چپری آمدن-زود آمدن

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

خواب و خوراک-خورد و خواب

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

چپری آمدن-زود آمدن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

بند آوردن-متوقف کردن

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

زبان تر کردن-سخن گفتن

چلک بازی-بازی الک دولک

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

این سفر(این بار)

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

بند کردن-محکم کردن

خوب-کافی-بسیار

 

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

 

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

 

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

چیز خور شدن-مسموم شدن

 

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

دان-دانه-چینه

زپرتو-ضعیف-بی دوام

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

 

تخم جن-حرام زاده

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

بر ملا شدن-آشکار گشتن
آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

آهوی خاور(آفتاب)

ترش کردن-عصبانی شدن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

چین و خم-پیچ و تاب

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

درب و داغان شدن

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

پشه زدن-نیش زدن پشه

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

چو-شایعه

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

خودرو-آن چه بی اسب رود

دستشویی-توالت-مستراح

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
دنده کج-کج خلق-یکدنده

برادر تنی-برادر حقیقی

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

 

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

ابوقراضه-ابوطیاره

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
الحق(به‌راستی، حقیقتن)
بابت-مورد-زمینه-موضوع
حشری-شهوت ران-پر شهوت

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

بی اشتها-بی میل به غذا

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

چلو صاف کن-آبکش

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

دو پا-انسان

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

خشکه بار-نگا. خشکبار

برخورد-بهم خوردن-تصادف

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

(به زبان کودکان) زخم شدن

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

 

پله خوردن-دارای پله بودن

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

پارو-زن پیر

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

 

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
جَخت-متضاد صبر

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

باب دندان-مناسب طبع و حال

دک و پوز-دهان و لب و دندان

چشم و همچشمی-رقابت

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

ریق افتادن-ریغ افتادن

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

دزد و دغل-نادرست و مکار

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

زنانه-ویژه ی زنان

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

دست پاک-درستکار

حیوونکی-نگا حیوانکی

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن