مرجع مقالات، آموزش و خبرهای خلاقانه و نوآورانه،آموزش ترفندهای کاربردی
مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 133

مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 133

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

انگشت‌شمار-کم-معدود

بر ملا شدن-آشکار گشتن

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

چاره ساز-خداوند

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

 
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
پیشاب-ادرار

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

خیس کردن-ادرار کردن به خود

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

خنسی-گرفتاری-تنگدستی
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

پت پتی-موتور سیکلت

 

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

بده اون دستت-آی زکی !

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

ازدست‌رفته-عاشق

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

دلمه شدن-بسته شدن

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

پُر توپ-خشمگین

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

دلسرد کردن-ناامید کردن

 

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

زبان در قفا-زبان پس قفا

چوروک-چین و شکن

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

دو به هم زن-دو به هم انداز

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

پابوسی-زیارت

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

پشه زدن-نیش زدن پشه

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

چاچول-حقه باز-شارلاتان

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

 

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

 
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

بی تفاوت-بی اعتنا

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

آب و رنگ-طراوت و شادابی

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

حلق آویز-به دار کشیده

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

پاچین-دامن زنانه

دومندش-دوم از آن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

داش-لوطی-مشدی

دو قلو-دو بچه ی همزاد

خداپسندانه-مورد پسند خدا

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
خبرکش-سخن چین

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

انگشت‌شمار-کم-معدود

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

 

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

دزدی گرگی-دله دزدی

 

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

خبر-گزارش رویداد

چیز خور-مسموم شده

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
خر زور-نیرومند-پرزور

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

بکن نکن-امر و نهی

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

دهن بسته-حیوان

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

 
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

بی ریخت کردن-کتک زدن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

د ِ-پس-آخر

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

بی قواره-بد شکل

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

رج کردن-رج بستن

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

در چاه افتادن-فریب خوردن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

چشه ؟-او را چه شده ؟

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
پاتال-سالخورده-پیر

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

البرز-بلندقامت-دلیر
اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

 

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

الانه-همین حالا-هم اکنون
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

چندر غاز-پول بسیار کم

بُراق-خشمگین-عصبانی

چرک-کثیف

خودسر-گستاخ-سرکش

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

 

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

چوب سیگار-نی سیگار

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

خاک پاک-زادگاه

زیر چاقی-مهارت

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

دَم نقد-آماده-حاضر

خیار چنبر-نوعی خیار
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

به باد دادن- باد دادن

بردن از رو- از رو بردن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

چو انداختن-شایعه پراکندن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

برو برگرد-چون و چرا
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
پا شدن-از جا برخاستن

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

 

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

جلز-نگا. جز

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

 

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

آهو چشم(معشوق، شاهد)

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

جامغولک-حقه-حیله

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

 

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

چهل منار-تخت جمشید

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

پرداختی-مبلغ داده شده

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

حمله-بیماری غش-صرع

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
ریختن مو-سخت وحشت کردن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

خر زور-نیرومند-پرزور

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

چوب خوردن-تنبیه شدن

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

نوشته دیگر :
پارکینسون و درمان آن

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

حمامی-گرمابه دار

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

ذوق زده-بسیار خوش حال

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

آزگار-زمان دراز

تره بار-میوه ها و سبزی ها

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

دو به دو-دو تا دو تا

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

حضوری-رو در رو

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

خودی-آشنا

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

 

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

زبان کوچکه-زبان کوچک

احوال گرفتن-جویای حال شدن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

خواب و خوراک-خورد و خواب

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

چار میخ-اذیت و آزار سخت

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

چله نشینی-خانه نشینی

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

 

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

جن بو داده-نوعی دشنام است

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

داغان-از هم پاشیده-پریشان

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

چیز خور شدن-مسموم شدن

درشت-حرف زشت-دشنام

پینکی رفتن-چرت زدن

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

جانور-کرم شکم و معده

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
راحتی-دمپایی

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

چینه کشی-شغل چینه کش

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

خبر-گزارش رویداد

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
 

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

پینه زده-وصله کرده

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

بَر و بیابان-دشت و صحرا

بَر و رو-قد و قامت-چهره

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

پیش پیش-جلو جلو

حق دادن-تایید کردن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

جن بو داده-نوعی دشنام است

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

 

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

خش افتادن-خراش افتادن

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

 

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

روی خود کشیدن-رو کشیدن
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

تخت و تبار-خوب و رو به راه

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

به تور زدن- به تور انداختن

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

 

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

دو به هم زن-دو به هم انداز

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

دیر کردن-تاخیر کردن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

این خاکدان-دنیا

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

 

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

آب نخوردن(درنگ نکردن)

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

پیه سوز- پی سوز

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

حساب سوخته-بدهی قدیمی
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

دسته پل-الک دولک

خیس شدن-تر شدن

چشم انداز-منظره

این سفر-این بار

خرده کاری-کار جزیی

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

پایین دست-طرف پایین

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

 

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

تر دماغ-سرحال-شنگول

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

دست تنها-بی یار-تنها

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

خدا به دور-پناه بر خدا

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
پول و پله-پول

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

خنک کردن-سرد کردن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

خرخاری-همدیگر را خاراندن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

توان هماوردی با کسی را داشتن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

 

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

پهن شدن آفتاب-روز شدن

خجالتی-کم رو-پرحیا

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

در زدن-کوبیدن در خانه

بیرون روش-اسهال-شکم روش

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

چهل منار-تخت جمشید

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

بند-ریسمان-طناب-رشته

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)
دلچسب-دلپذیر-مقبول
خنکای صبح-سحرگاه

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

رجاله-اراذل و اوباش

 

از جگر گذشتن-نامردی کردن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید