چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
دوا قرمز-پرمنگنات
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
باب شدن-معمول و رایج شدن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
پول خرد-پول سکه ای
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
چلو-برنج آب کشیده
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
بی معنی- بیخود
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
اکبیری-زشت-بیریخت
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
رگ ترکی-تعصب نژادی
زنیکه-زنکه
جا دار-وسیع-فراخ
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
خنگ خدا-نادان و کودن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
پوست کنده-رک و بی پرده
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
دار کشیدن-دار زدن
بادپا-تند رو-تیز تک
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
دست علی به همراه-علی یارت باد
بند کردن-محکم کردن
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
دلِی دلِی-حاشا-انکار
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
دود-دخانیات-مواد مخدر
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
پیه سوز- پی سوز
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
د ِ-زود باش!
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
راست رو-رو به رو-مقابل
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
بنا بودن-قرار بودن
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
دزدی گرگی-دله دزدی
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
شعلهی آتش
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
خیز-ورم-آماس
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
آشغالی-سپور
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
خطایی-نوعیز آجر
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
رگ ترکی-تعصب نژادی
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
چشه ؟-او را چه شده ؟
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
پیش پیش-جلو جلو
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
آهوی خاور-آفتاب
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
رخصت خواستن-اجازه خواستن
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
خارشک-مردم آزار-سادیست
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
جرینگ-صدای سکه های پول
احدالناس(کسی، فردی)
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
تپلی-گرد و چاق
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
پخش-پراکنده
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
پشته کردن-روی هم انباشتن
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
جوراجور-دارای انواع گوناگون
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
ریش شدن-ریش ریش شدن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
جز و ولز-نگا. جز و وز
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
خصوصی-مقابل عمومی
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
آب نخوردن(درنگ نکردن)
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
چرند-حرف پوچ و بی معنی
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
زنانه-ویژه ی زنان
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
خوشگلک-با خوشگلی اندک
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
چل ستون-شبستان مسجد
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
چراغان شدن-جشن گرفتن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
باجه-جای بلیت فروشی
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
خش و خش-نگا. خش خش
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
دو شاخ-دارای دو شقه
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
زاهرو-دالان-سرسرا
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
بابا بزرگ-پدر بزرگ
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
حال و بار-وضع زندگی
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
پیه آوردن-چاق شدن
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
چماق-چوبدست-گرز
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
تا-لنگه-همتا
آیینهی اسکندری-آفتاب
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
چله خانه-محل ریاضت کشیدن
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
دوا درمان-مداوا-معالجه
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
چله ی زمستان-سرمای سخت
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
فال بد زدن
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
بازو دادن-یاری دادن
چغل خوری-سخن چینی
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
باد گرفتن-مغرور شدن
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
پِشک-نرمی و پرده های بینی
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
جاری-زن برادر شوهر
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
پات-بی آبرو-بی تربیت
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
دولت منزل-دولت سرا
داداشی-برادر در زبان کودکان
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
زمین گذاشتن سر-مردن
چار دیواری-خانه
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
اله و بله(چنین و چنان)
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
خال-نقطه ی سیاه-لکه
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
آتشی(تندخو، زودخشم)
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
پادگان-سربازخانه
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
چله ی زمستان-سرمای سخت
ازرق(چشم زاغ)
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
خرده کاری-کار جزیی
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
چرکوندی-لکه دار کثیف
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
جیک-صدا-آواز
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
خیط کاشتن-خطا کردن
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
تک و تا-جنب و جوش
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
دیر چسب-دیر آشنا
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
خلا-مستراح
دوام کردن-دوام آوردن
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
دست کم-حداقل
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
انگشتشمار-کم-معدود
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
جوغ-جوی آب
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
درمانگاه-جای درمان بیمار
حساب کشیدن-حساب خواستن
پشتی-بالش-حمایت
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
خصوصی-مقابل عمومی
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
چار دستی-قمار چهار نفری
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
دوا قرمز-پرمنگنات
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
بالا آوردن-استفراغ کردن
جاده کوبی-راه صاف کردن
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
دیر چسب-دیر آشنا
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
پا خوردن-فریب خوردن
پیش-برنده-آن که جلو است
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
خلاف-جرم
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
دلقک بازی-مسخره بازی
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
باجه-جای بلیت فروشی
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
خدا نگهدار-خدا حافظ
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
خاله خرسه-دوست نادان
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
خبرنگاری-کار خبرنگار
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
رگ ترکی-تعصب نژادی
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
آشغالی-سپور
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
بنده منزل-خانه ی من
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
حمله کردن-یورش بردن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
راحتی-دمپایی
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
دخالت کردن-در آمدن در کاری
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
چاک کردن-نگا. چاک دادن
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
پرند-حرف بی هوده
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن