مرجع مقالات، آموزش و خبرهای خلاقانه و نوآورانه،آموزش ترفندهای کاربردی
بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 177

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 177

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

 

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
 

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

دوا قرمز-پرمنگنات

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

باب شدن-معمول و رایج شدن

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

پول خرد-پول سکه ای

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

چلو-برنج آب کشیده

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
بی معنی- بیخود
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

رگ ترکی-تعصب نژادی

زنیکه-زنکه

جا دار-وسیع-فراخ

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

خنگ خدا-نادان و کودن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

پوست کنده-رک و بی پرده

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

دار کشیدن-دار زدن

بادپا-تند رو-تیز تک

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

دست علی به همراه-علی یارت باد

بند کردن-محکم کردن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

دلِی دلِی-حاشا-انکار

 
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

دود-دخانیات-مواد مخدر

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

پیه سوز- پی سوز

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

 
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

د ِ-زود باش!

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
راست رو-رو به رو-مقابل

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

 

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

بنا بودن-قرار بودن

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

دزدی گرگی-دله دزدی

پیشی-گربه در زبان کودکان

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
اُتُل(شکم، اتوموبیل)

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

خودمانی-صمیمی-یکدل

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

 
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)
شعله‌ی آتش

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

خیز-ورم-آماس

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

آشغالی-سپور

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

خطایی-نوعیز آجر

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

رگ ترکی-تعصب نژادی

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

 

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

 

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

چشه ؟-او را چه شده ؟

خدا-بسیار زیاد-فراوان

زبیل-آشغال-زباله

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

 

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

پیش پیش-جلو جلو

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

اشک تمساح-گریه ی دروغین

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

 
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

آهوی خاور-آفتاب

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
رخصت خواستن-اجازه خواستن

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

پارو-زن پیر

خارشک-مردم آزار-سادیست

 

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

جرینگ-صدای سکه های پول

احدالناس(کسی، فردی)

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

تپلی-گرد و چاق

حاجی خرناس-لولو

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

پخش-پراکنده

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

جور به جور-نگا. جوراجور

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 

پشته کردن-روی هم انباشتن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

جوراجور-دارای انواع گوناگون

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

ریش شدن-ریش ریش شدن

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

جز و ولز-نگا. جز و وز

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

 
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

خصوصی-مقابل عمومی

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

آب نخوردن(درنگ نکردن)

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

دیر کردن-تاخیر کردن

دسته پل-الک دولک

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

 

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

چل ستون-شبستان مسجد

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

خودسر-گستاخ-سرکش

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

 
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
 

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

چرند-حرف پوچ و بی معنی

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

رفتگار-رفتنی-مردنی

زنانه-ویژه ی زنان

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

خوشگلک-با خوشگلی اندک

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
چل ستون-شبستان مسجد

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

چراغان شدن-جشن گرفتن
 

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

باجه-جای بلیت فروشی
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

خش و خش-نگا. خش خش

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

دو شاخ-دارای دو شقه

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

 
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

 

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

زاهرو-دالان-سرسرا

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

بابا بزرگ-پدر بزرگ

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

حال و بار-وضع زندگی

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

 

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

نوشته دیگر :
بهترین مرکز اکو قلب جنین در تهران

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

 
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

 

پیه آوردن-چاق شدن

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

چماق-چوبدست-گرز

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

تا-لنگه-همتا

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

 
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

زبان کوچکه-زبان کوچک

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

دوا درمان-مداوا-معالجه

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

چله ی زمستان-سرمای سخت

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

فال بد زدن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن
آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

بازو دادن-یاری دادن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

چغل خوری-سخن چینی

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

 

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

باد گرفتن-مغرور شدن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

پِشک-نرمی و پرده های بینی

 

آی زرشک-آی زکی

دست دادن-پیش آمدن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

جاری-زن برادر شوهر

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

پات-بی آبرو-بی تربیت

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

دولت منزل-دولت سرا

 
داداشی-برادر در زبان کودکان

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

زمین گذاشتن سر-مردن

تعریفی-قابل توجه-عالی

چار دیواری-خانه

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

اله و بله(چنین و چنان)

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

خال-نقطه ی سیاه-لکه

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

آتشی(تندخو، زودخشم)

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
پادگان-سربازخانه
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

چله ی زمستان-سرمای سخت

ازرق(چشم زاغ)

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

خرده کاری-کار جزیی

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

درب و داغان شدن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

چرکوندی-لکه دار کثیف

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

جیک-صدا-آواز

باد گلو زدن-آروغ زدن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

خیط کاشتن-خطا کردن

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

تک و تا-جنب و جوش

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

دیر چسب-دیر آشنا

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

 

خوردنی-غذا-قابل خوردن

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

خلا-مستراح

دوام کردن-دوام آوردن

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

دست کم-حداقل

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

 
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

انگشت‌شمار-کم-معدود

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

 

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

 

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

دمرو-کسی که دمر خوابیده

 

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

جوغ-جوی آب
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

جز و ولز-نگا. جز و وز

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

 

درمانگاه-جای درمان بیمار

حساب کشیدن-حساب خواستن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

پشتی-بالش-حمایت

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

خصوصی-مقابل عمومی

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

چار دستی-قمار چهار نفری

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

دوا قرمز-پرمنگنات

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

 

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

احوال گرفتن-جویای حال شدن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

بالا آوردن-استفراغ کردن

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

جاده کوبی-راه صاف کردن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

حالی کردن-فهماندن

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

خوش انصاف-با انصاف-منصف

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

دیر چسب-دیر آشنا

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

پا خوردن-فریب خوردن

پیش-برنده-آن که جلو است

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

خلاف-جرم

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

دلقک بازی-مسخره بازی

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

باجه-جای بلیت فروشی

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

خدا نگهدار-خدا حافظ

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

خاله خرسه-دوست نادان

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

خبرنگاری-کار خبرنگار

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

رگ ترکی-تعصب نژادی

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

آشغالی-سپور

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

بی جا-نامناسب-بی مورد

بنده منزل-خانه ی من

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

حمله کردن-یورش بردن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

راحتی-دمپایی

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

دخالت کردن-در آمدن در کاری

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

پرند-حرف بی هوده

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن