مرجع مقالات، آموزش و خبرهای خلاقانه و نوآورانه،آموزش ترفندهای کاربردی
مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 335

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 335

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

پیش کردن گربه-راندن گربه

ادرار کوچک-شاش

روده درازی-پرحرفی-وراجی

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

بکن نکن-امر و نهی

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

 

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

خشکه پلو-کته

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

 

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

خیس شدن-تر شدن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

چغل خور-سخن چین

آکِله(جذام، زن سلیطه)

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

 

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

چله-چاق-چرب و چیلی
این سفر-این بار

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

 

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

پس کشیدن-به عقب کشیدن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
چینی بند-چینی بند زن
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

جزغاله-سوخته-زغال شده

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

خنکای صبح-سحرگاه

 

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

الانه(همین حالا، هم اکنون)

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

ار زبان کسی-از قول کسی
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

جاشو-باربر

 
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

بی جا-نامناسب-بی مورد

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

تا-توانایی

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

 

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

ژله-لرزانک

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

تیر در کردن-تیراندازی کردن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

چرند گو-یاوه گو

پاتی کردن-باد دادن خرمن
از زبان افتادن(لال شدن)

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

چهار چوب-محدوده-قاب

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

ذِله کردن-ذله آوردن

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

جگرکی-جگر فروش

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

پاکاری-شغل پاکار
چوچول باز-دغل-بی حیا

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

چین و خم-پیچ و تاب

تخته زدن-پنبه زدن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

جُربزه-قدرت-توانایی

چَکه-شوخ و بذله گو

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
ادا اصول-ادا اطوار

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

چارخانه-شطرنجی

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

خود را بستن-پول دار شدن

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

آب آتش زده-اشک

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

خر آوردن-بدبخت شدن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

بسیار دلواپس و نگران بودن

زهکونی-اردنگی-تیپا

دلسرد-ناامید-مایوس

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

دو پولی-کالای بی ارزش

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

اهل دود(سیگاری)

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

آتشی-تندخو-زودخشم

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

خال به خال-خال خال

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

دندان تیز کردن-طمع کردن

 
زیر دل زدن-تهوع آوردن

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

چیز خور-مسموم شده

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

بی رگ-بی غیرت-بی حس

خرجی-پول لازم برای گذران روز

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

بامبول-حقه-کلک

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

حق و حساب-باج سبیل-رشوه
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

بَر و بیابان-دشت و صحرا

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

پیشنهاد-طرح

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

فرض کنیم که

تن خواه-پول نقد-زر و مال

پُر کار-فعال-با پشتکار

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

تنبل خان-تن پرور

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

پینکی رفتن-چرت زدن
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

چین و خم-پیچ و تاب

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

 
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

پیسی-بد رفتاری-آزار

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

بی اشتها-بی میل به غذا

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

 

دست فروشی-شغل دست فروش

 

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

بفرما زدن-تعارف کردن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

 

جاشو-باربر

 

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

آب نخوردن-درنگ نکردن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

آبِ سیاه-نیمه کوری

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

 

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

مال دنیا

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
آب به چشم آمدن(طمع کردن)

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

حلال-زن یا شوهر

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

 

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

حیوونی-نگا. حیوانکی

خرسک-نوعی فرش

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

تنگ هم-چسبیده به هم

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
 

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

دک و دهن-دک و پوز

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

نوشته دیگر :
آموزشهای حوزه فناوری اطلاعات: برنامه نویسی، لینوکس

پیمانی-استخدام غیر رسمی

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

 
برو برگرد-چون و چرا

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

خوره-جذام-آکله
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

بند آمدن-متوقف شدن

ریختگی-ریزش

 

ار زبان کسی(از قول کسی)

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

احتیاطی-نجس-ناپاک

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

 

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

چشم زهره-ترس

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

چیز-آلت تناسلی

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

آبِ دندان(حریف ساده)

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

 

دل گُنده-سهل انگار

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

پشت-نسل-فرزندان

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

چل مرد-مرد کوتاه قد

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

جانور-کرم شکم و معده

چَک-سیلی-کشید

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

نیروی انجام کاری را داشتن

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

دَم باز-چاپلوس-متملق

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

بازداشتی-زندانی موقت

درمانگاه-جای درمان بیمار

زیر تشکی-رشوه

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

رمباندن-خراب کردن

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

اُق زدن-بالا آوردن

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

حبه کردن-دانه دانه کردن

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

خلق الله-مردم

 

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

 

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

روده دراز-پر حرف-وراج

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

 

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

 

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

حبه کردن-دانه دانه کردن

ادرار کوچک(شاش)

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

دم بازی-چاپلوسی-تملق

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

افتادگی-پریشانی-احتیاج

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

 

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

با خدا-خداشناس-مومن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

بساز-آدم سازگار-صبور

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

آب به چشم آمدن-طمع کردن

اطفال باغ-گل‌های تازه

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

زار زار-گریه ی شدید

چِخه-نگا. چِخ

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

آب و رنگ-طراوت و شادابی

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

چینی بند-چینی بند زن

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

زَوال-مست مست-لول

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

زار-کوتاه شده ی زایر

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چله نشینی-خانه نشینی

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
این خاکدان-دنیا
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
 

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

آب و خاک-میهن-دیار

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
درق دروق-درق درق

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

آهو چشم(معشوق، شاهد)

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

تپه گذاشتن-بول کردن

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

کار شگفت‌انگیز کردن

جای پا-اثر-نشانه-رد

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

خرناس-نگا. خُرخُر

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

دیالله-زود باش دیگه !

به چشم-اطاعت می شود

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

 

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

خیک محمد-آدم چاق و فربه

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

در دار-دارای سرپوش

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

آب نخوردن-درنگ نکردن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

حُقه-زرنگ و ناقلا

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

خاطره-یادگار

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

زاچ-زائو

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

جا-رختخواب-بستر

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
درمانگاه-جای درمان بیمار

دم بازی-چاپلوسی-تملق

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

پشت بام-سقف بیرونی بام

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
دود-دخانیات-مواد مخدر

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

خالی خالی-بدون چیز دیگری

آمده-شوخی و لطیفه

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

دهن دره-خمیازه
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

خرده کاری-کار جزیی

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

خوره-جذام-آکله

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

خداحافظی کردن-به درود گفتن

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

چُرت-خواب کوتاه

خیابان گز کردن-ول گشتن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

دست کج-نامطمئن-دزد

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

بی مخ-بی عقل-شجاع
خیره-بی شرم-پر رو

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

ادرار بزرگ(مدفوع)

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

بسیار دلواپس و نگران بودن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

بغداد آباد-شکم سیر

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

برزخ شدن-ناراحت شدن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

دست کم-حداقل

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

 

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

بز دل-ترسو

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

خدابیامرزی-درخواست بخشش

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

خاکه-خرده ی هر چیزی

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

خرج تراشی-هزینه درست کردن

 

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

در زدن-کوبیدن در خانه

 

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

بغداد آباد-شکم سیر

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

چل زن-زن کوتاه قد

روی چشم-اطاعت می شود !

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
زار-نا به سامان-خراب-بد
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن