عهد او سست است و ویران و ضعیف گفتِ او زفت و وفای او نحیف ۳۱ ـ۲۱۳۰/۲
دوستی با انسانهای نادان بدی کردن به خود است:
دوستی بی خرد خود دشمنی است حق تعالی زین چنین خدمت غنی است ۱۷۳۴/۲
انسان نادان در حکم دشمن توست و به هر روشی که شده است باید از او بر حذر بود.
دوستی ابله بتر از دشمنیست او بهر حیله که دانی راندنیست ۲۰۱۵/۲
در جای دیگر میگوید: انسان نادان هر چند سخنان شیرین بر زبان راند و انسان را تحت تأثیر خویش قرار دهد اما در حقیقت تأثیر این سخنان بر وجود آدمی از سم کهن هم کشندهتر است:
دوستی جاهل شیرین سخن کم شنو کان هست چون سم کهن
جان مادر چشم روشن گویدت جز غم و حسرت از آن نفزویدت ۳۲ ـ۱۴۳۱/۶
جفا از سوی عاقل بهتر از وفای جاهلان میباشد.
زانکه از عاقل جفایی گر رود از وفای جاهلان آن به بود ۱۸۷۶/۲
مولانا در جایی دیگر هم صحبت شدن با انسان نادان را برابر با جنون دانسته است.
پس جواب او سکوت است و سکون هست با ابله سخن گفتن، جنون ۲۷۱۷/۲
مولوی در دفتر سوم نه تنها انسان را از هم نشین با نادان برحذر میدارد بلکه گفت و گو با افراد نادان را امری بیهوده میداند. او در این حکایت نشان میدهد که حماقت بیماریای مانند کوری نیست که دم مسیحایی حضرت عیسی در وجود آن کارساز باشد. حماقت قهر الهی است، و به مانند قفلی است که مهر و موم شده و هیچ دستی یارای باز کردن آن را جز لطف الهی ندارد:
گفت رنج احمقی قهر خداست رنج و کوری نیست قهر، آن ابتلاست
ابتلا رنجی است کان رحم آورد احمقی رنجی است کان زخم آورد
آن چه داغ اوست مهر او کرده است چارهای بر وی نیارد یرد دست
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت صحبت احمق بسی خونها بریخت ۹۵ـ۲۵۹۲/۳
انسانهای جاهل از درک حقیقت عاجز هستند. مولانا به صراحت میگوید زمانی که قدرت در دست انسانهای جاهل است اطرافیان در تعب و سختی قرار میگیرند. در چنین شرایطی انسان تنها با تمسک به صبر و مدارا میتواند روزگار خود را بگذارند:
چون ببینی مَشک پُر مکر و مَجاز لب ببند و خویشتن را خُنب ساز
دشمن آب است پیش او مجنب ور نه سنگ جهل او بشکست خنب
با سیاست های جاهل صبر کن خوش مدارا کن به عقل من لدن
صبر با نا اهل اهلان را جلاست صبر صافی میکند هر جا دلی است
آتش نمرود ابراهیم را صفوت آیینه آمد در جلا ۴۲ ـ ۲۰۳۸/۶
صبری که نتیجهی آن در پایان، میوهی شیرین منفعت خواهد بود.
رنج بد خویان کشیدن زیر صبر منفعت دادن به خلقان هم چو ابر ۴۸۱/۶
انسان برای رسیدن به عالم بالا نیازمند است تا حقیقت وجودی خویش را در بوتهی رنج و سختی گدازان نماید تا خود را به اصل انسانیّت نزدیکتر کند. رنجهای آدمی هر چقدر که عظیمتر باشند تجربههای عمیقتری را برای فرد به ارمغان خواهند آورد.
آدمی از رنجهایی که به او میرسد نباید فرار کند، بلکه برای رهایی از منیّت خویش باید دلبستگیهایی که در وجود او ریشه داونیده در بوتهی ریاضت ذوب گرداند و بر ارزش و اعتبار خویش نزد حق بیفزاید. از دیدگاه پیامبران، آنان که محتمل بیشترین بلاها میشوند ابتدا انبیا و سپس صالحان هستند.
انسان هرچه بیشتر رنج بکشد بیشتر دوست دارد که خود را از منشأ رنج یعنی هستی خودش آزاد کند غم و جفای معشوق راهی است به سوی شادی که در مسیر رسیدن به او جان عاشق با تحمّل محنتها، پاک و مصفّا میگردد و بدین شیوه آدمی از دلبستگی به خویش و دنیا خلاص میشود.[۲۱۷]
هرکه او بیدارتر پر دردتر هرکه او آگاهتر رخ زردتر ۶۲۹/۱
۶-۶٫ داشتهها
داشتههای آدمی از دیگر عواملی است که برای او رنج به همراه میآورد. منظور از داشتهها در اینجا هر چیزی است که انسان با توجه به آن، از اصل هستی و اصل خویش غافل میشود. مولانا از آن با نام زیورهای عاریهای یاد میکند. از نظر او زیورهای عاریهای تمام چیزهایی است که هنگام مرگ و یا پیشتر ناچار به کنار گذاشتن و ترک کردن آنها هستیم. مال و جاه و جمال و قدرت بدنی و توانایی اندیشه و در یک کلام تمامی”من”های ما را شامل میشود.”من”هایی که حتی میتواند دانش و باورهای ما را نیز در خود بگنجاند. آنچه عاریت نیست و تا ابد باقی میماند تنها دل آدمی است که در خو یا منش فرد نمود مییابد. نفس داشتن بد نیست؛ آنچه داشتن را به عاملی رنجآفرین بدل میکند نوع رابطهی فرد است با آنچه در اختیار دارد.[۲۱۸] همهی این زیورهای عاریهای چون بگذاشتنی است و انسان باید روزی آنها را رها کند زیرا مایهی رنج روح است.
همچنان جمله نعیم این جهان پس خوشست از دور پیش از امتحان
مینماید در نظر از دور آب چون روی نزدیک باشد آن سراب ۱۷ـ۳۱۶/۶
چون بپیوستی بدان ای زینهار چند نالی در ندامت زار زار
نام میری و وزیری و شهید در نهانش مرگ و درد و جان دهی ۲۳ـ۳۲۲/۶
مولانا مال دنیا و تعلّقات آن را همانند آب دریا میداند که اگر در مسیر نادرست خویش به کار رود ممکن است به درون کشتی راه یابد و عکس هستی خویش عمل کند. آبی که سبب تعادل و حرکت کشتی به سمت جلو است ممکن است آن را غرق سازد. پس آنچه در دنیا مذموم است مال و مکنت و فرزندان و زن نیست. تعلّق خاطر به آنها و غافل ماندن از یاد حق است.[۲۱۹]
چیست دنیا از خدا غافل بُدن بی قماش و نقره و میزان و زن
مال را کز بهر دین باشی حَمول نِعم مالٌ صالحٌ خواندش رسول
آب در کَشتی هلاک کشتی است آب اندر زیر کشتی پشتی است ۸۵ـ۹۸۳/۱
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید. |